سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسافر

عروسک تو دوشنبه 85/10/4 ساعت 9:31 عصر

نفسم بالا نمیاد . دارم خفه میشم . رک بگم قاطی کردم . دلم یه اغوش میخواد بر از ارامش بغض راه گلوم رو بسته  حالم بده حالم بده حالم بده خیلی بد .این یکی از بن بست هایی که جرات ندارم سرم رو رو به اسمون بلند کنم 6 روز دیگه روز عرفه ست و من دیگه روم نمیشه...

بازم دارم نقش بازی میکنم برای ادم هایی که دوستشون دارم  ادمهایی که نمیدونم کی نوبت من میشه که بهشون تکیه کنم . 5 روز دیگه روز تولدمه ومن این روز ها به تنها چیزی که فکر نمیکنم لذت زندگیه.

کاش کسی بود بهم میگفت وقتی خودت داری میبری چطور میتونی مانع بریدن اونهایی بشی که دوستشون داری .

جنگ برای زندگی  وزندگی برای تو ! وتو قبل از ان اب شدی.

به خودت قسم که سرم بایینه  قلبم فشردست  چشمم بر اشکه  نفسم بریدست  حالم خوش نیست  کمکم کن.

کمکمون کن  کمکم کن که کمکش کنم .

مگه من عروسک تو نیستم؟ من که محبتم به حد تو نیست زشتترین عروسکام رو دوست دارم ودلتتگشون میشم  گاهی زشت ترین عروسک ها نیازمند نوازش بیشتری هستند چون دلشون مستعد تر برای شکستنه.

 نگام کن یبار دیگه! 


نوشته شده توسط: شازده کوچولو


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

تسلیمیم ،تسلیم
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
61393


:: بازدیدهای امروز ::
25


:: بازدیدهای دیروز ::
3



:: درباره من ::

مسافر

:: لینک به وبلاگ ::

مسافر


:: آرشیو ::

تابستان 1387
زمستان 1386
تابستان 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385



::( دوستان من لینک) ::

مشق نام لیلی
عینکی
bulk
آقا طیب
سایت رسمی توپ

:: خبرنامه ::