سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مسافر

مونس جان جمعه 85/6/24 ساعت 7:48 عصر

از دیشب نیت کرده بودم  گفتم اولین جمعه ست   باید برایش بنویسم .اما از صبح درگیرم  اما دلم نمیاد این اولین جمعه بگذره  وسری به من نزنی .اره درست فهمیدی میخوام  خودمو  یا بهتر بگم وبلاگ ونوشته هامو بیمه ی شما کنم.      

بزرگوار  دوباره شروع کردم به عشق تو و برای تو . میدونم  که میدونی . منو  دریاب  منم  همون گدای قبلی اما این بار دلشکسته تر .میترسم بگم ناامیدتر . تو خودت واقفی.میدونی بزرگوار   همین الان به ذهنم رسید  اگه فراموشم کرده بودی  مگه میشد حالا که 2ساعتی از غروب جمعه گذشته  بتونم از تو بنویسم نه محال بود . میدونم.

دل من در هوس روی تو ای مونس جان                     خاک راهیست که دردست نسیم افتادست

همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست                  از سر کوی تو زانرو که عظیم افتادست

    


نوشته شده توسط: شازده کوچولو

سلام پنج شنبه 85/6/23 ساعت 12:0 عصر

شروع همیشه برام سخت بوده نه بخاطر اینکه حس ناتوانی کنم نه اصلا .دنبال بهترین شروعم. شاید دیر اما امدم. برام فرقی نداره که کسی مطالبی که می نویسم رو بخونه یا نخونه یا بهتر بگم دنبال جلب نظر مثبت هیچ کسی نیستم فقط میخوام بنویسم از همه چیز از همه کس  از هر چیزی که توی زندگیم سهمی داره. این شروع همزمان شده با شروع سال تحصیلی جدید مطمئنم این همزمانی بی دلیل نیست شاید یه فرصت برای تخلیه کردن استرس دانشگاه  ودرست مثل زمانی که توی یه  بن بست گیر افتادی یه دفعه یاد بالای سرت میوفتی که سقفی نداره وهمیشه بالا یا بهتر بگم اسمون منبع انرژی  برات بوده منبع امید .

 بس سلام من امدم.


نوشته شده توسط: شازده کوچولو


ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ

تسلیمیم ،تسلیم
[عناوین آرشیوشده]

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
61371


:: بازدیدهای امروز ::
3


:: بازدیدهای دیروز ::
3



:: درباره من ::

مسافر

:: لینک به وبلاگ ::

مسافر


:: آرشیو ::

تابستان 1387
زمستان 1386
تابستان 1386
زمستان 1385
پاییز 1385
تابستان 1385



::( دوستان من لینک) ::

مشق نام لیلی
عینکی
bulk
آقا طیب
سایت رسمی توپ

:: خبرنامه ::